صاد و سین ما

ساخت وبلاگ
من بگویم؟چرا باید من بگویم که وقتی قالب یخی را حمل میکنم چه حس و حالی دارم؟وقتی دستانم تا به حال حتی با ذره ای سرما رو به رو نشده اند؛ولی راستش را بخواهی دلم چرا!خیلی سردی ها کشیده است.بگذریم

حال تو بگو وقتی دوباره برگشتی و دستان یخ زده و بی حس مرا میان دستانت گرفتی تا دوباره بگویی«هستی»ولی از شدت سوز ناگهان دستانت را عقب کشیدی!راحت باش که من هم اینگونه و در این خانه ی تنگ خاکی راحت و اسوده ام:)

از طرف زنده هایی که زندگی را نچشیدند

صاد و سین ما...
ما را در سایت صاد و سین ما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tanhadarshahreshologh بازدید : 155 تاريخ : سه شنبه 6 تير 1396 ساعت: 22:02

مرا سفت می فشارد،عطرم را میگیرد؛ابتدا خشکم کرده بود...

حواسش به من هست؛ولی کسی مرا نمیبوید که حواسش باشد یا نه!نگرانم؛نگران اینکه فراموشش کنند؛عاشقم را میگویم.او سال هاست مرا میان برگه هایش امان داده است.

و چه دوست داشتنی است که تو و معشوقه ات بوی یک یک عطر ملیح را بدهید و به راستی چه عاشقانه است دوست داشتن!دوست داشتن کسی که سال هاست تو را زندانی کرده بود تا میان هوهوی باد گم نشوی!من13روز است به این دوست داشتن عاشقانه مبتلا شده ام.

متاسفام برای قلب شکسته ام:)

صاد و سین ما...
ما را در سایت صاد و سین ما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tanhadarshahreshologh بازدید : 130 تاريخ : سه شنبه 6 تير 1396 ساعت: 22:02

خون بود،پر بود و ترک داشت،خالی نمیشد و تنها بود،زندانی داشت و در برنگرفته بود،می سوخت برای همه،تنگ میشد برای او،جا داشت برای همه و جایی نداشت،تنها بود و...

خون است،پر است و ترک دارد نه...شکسته است،خالی نمیشود و تنها است،زندانی دارد و در برنگرفته است،می سوزد برای همه و تنگ میشود برای او،جا دارد برای همه و جایی ندارد،تنها است و تنها خواهد بود «تنها»...:)

هنوز توبه نکرده ام

صاد و سین ما...
ما را در سایت صاد و سین ما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tanhadarshahreshologh بازدید : 115 تاريخ : سه شنبه 6 تير 1396 ساعت: 22:02

در تنهایی خویش و سکوت تاریکی پر میزدم.اوایل به نداشتن یاوری فقط میگفتمخیالی نیستولی با گذشت زمان احتیاج پیدا کردم به حضور گرما بخش یک یار،یک دلگرمی،یک عشق  نفس گیر...   تو را دیدم نورافشان،پر مهر،سو.ختی تا روشن باشد تنهایی تلخ من؛البته شاید...   دورت گشتم،دور فیتیله ات،دور بدن داغ خیست از اشک هایی صاد و سین ما...
ما را در سایت صاد و سین ما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tanhadarshahreshologh بازدید : 127 تاريخ : سه شنبه 6 تير 1396 ساعت: 22:02

حس؟باران؟چه میتوانم بگویم؟شنیدن صدای باران برای درختی که در ارتفاع تپهای در اثر غرش مادر باران خشکیده است چی حسی میتواند بدهد؟حتما میگوییدحس های عاشقانه؟!حس های عاشقانه ام جا ماند......جاماند میان روزهایی کهقطرات باران نوازشگر برگ هایم بودند......جاماندد.....میان روز هایی کهمیوه هایم با اب باران شست صاد و سین ما...
ما را در سایت صاد و سین ما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tanhadarshahreshologh بازدید : 123 تاريخ : سه شنبه 6 تير 1396 ساعت: 22:02

باز امد سراغم...خاطراتت را نمیگویم چرا که انها همیشه با من اند.تصاویر چشم هایت هم متصورند؛عمق زیبای چال های گونه هایت به هنگام خنده خیلی وقت است مرا غرق کرده ولی غریقی دیده نمیشود که نجات داده شود.لطافت ان صدای شیرین گرم را هم از خاطرم نمی رانم. میدانی نابود میشومنه مثل هیزم بلکه همچو شوفاژ میخکوب ش صاد و سین ما...
ما را در سایت صاد و سین ما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tanhadarshahreshologh بازدید : 129 تاريخ : سه شنبه 6 تير 1396 ساعت: 22:02

«به نام خالق عشق عزیز دوران گند نوجوانی تا ابد امیدوارم یک سال گذشته را_که در ان فوت پدربزرگ مهربانت اتفاق چندان خوبی برای تو نبود و باعث شد تا من روی گریان و غمناک تو را ببینم_به خوبی و با خوشی های بسیارچون متولد شدن سلمای پشت سر گذاشته باشی.حالا که میبینم بدون منِ کنه-که صادقانه عاشقت هستم_راحت تر صاد و سین ما...
ما را در سایت صاد و سین ما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tanhadarshahreshologh بازدید : 132 تاريخ : سه شنبه 6 تير 1396 ساعت: 22:02

دلم برایش تنگ شده است.توِ سابق را میگویم.با من زیاد حرف میزد.نمیتوانست ناراحتی مرا تحمل کند.همیشه طرف من بود و مقابل بدخواهانم.قربان،صدقه ام میرفت.بی حاشیه و مستقیم میگفت:«دوستت دارم» تو هم دلت برای من سابق تنگ شده است؟!همانی که به تو دل بسته بود.همانی که همیشه هرجا دعوت  میشد؛میرفت.به همه میگفت که صاد و سین ما...
ما را در سایت صاد و سین ما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tanhadarshahreshologh بازدید : 131 تاريخ : سه شنبه 6 تير 1396 ساعت: 22:02

دل به سان گونه هایت سرخ،به سان توجه ات سرد از همه چیز و همه کس و به سان کف دستت ترک دارد!چشمانم نیز به رگ های پر از خونت میمانند.

خودکشی هایم هم مثل دوستت دارمگفتن هایت به  او کاریست تکراری اما از ته دل.شب بیداری هایم و کابوس هایش هم مانند اعتماد تو به او دائمی است!لب هایم همچو دستانتان همیشه به هم گره خورده اند.

تنهایی ام هم شباهت عجیبی به باهم بودنتان دارد!:)

«همیشه هست»

صاد و سین ما...
ما را در سایت صاد و سین ما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tanhadarshahreshologh بازدید : 122 تاريخ : سه شنبه 6 تير 1396 ساعت: 22:02